کتاب سرمایه گذار رفتاری+ فایل صوتی
سلام
این دومین چراغ از سری پادکستهای چلچراغه!
اگه اپیزود اول از این مجموعه رو هنوز گوش ندادین، میتونین اون رو در کانال تلگرام توییتر بورس، پیج اینستاگرام کمدی بورس و یا در پلتفرم های کست باکس. شنوتو. ناملیک و گوگل پادکست جستجو کنید!
اما الان اجازه بدین که توضیح بدم موضوع و هدف چلچراغ چیه؟
همه ما میدونیم که هر کتاب میتونه برای هر کدوم از ما مثل یک کلید برای قفلهای سمج و بازنشدنی زندگیمون باشه!
اما چه کتابی رو بخونیم؟ چه کتابی رو الان نیاز داریم که بخونیم
و توی زمینهای که میخوایم مطالعه کنیم چجور کتابهایی وجود داره؟
و یکعالمه چرا و چطور دیگه..
ما توی چلچراغ سعی داریم، بهترین کتابها در زمینه بورس، اقتصاد، بازارهای مالی و موضوعاتی از این دست رو معرفی کنیم تا اگر به کتابی علاقمند شدین و نظرتون رو جلب کرد، اون کتاب رو تهیه و مطالعه کنید.
کتابی که امروز میخوام بهتون معرفی کنم از نظر موضوع، اگر نگم بینظیره ولی به جرات میتونم بگم که بسیار کم نظیر و استثناییه!
چرا که موضوع و مبحث نوین و جدیدی داره : مالی رفتاری! شاید در بین دوستانی که تجربه کمتری در بازار سرمایه دارن باشن افرادی که، حتی اسم این مبحث رو هم نشنیده باشن!
شایدم با عنوان روانشناسی بازار یا همون مالی رفتاری آشنا باشین ولی بطور دقیق و کامل ندونید که این شاخه از علم مالی که توامان علم سرمایهگذاری و روانشناسیه در مورد چی صحبت میکنه!
بهتون مژده میدم که اگه تا اخر این پادکست رو گوش کنید، اطلاعات خیلی خوبی رو در این زمینه به دست میارید.
البته ممکنه شما از افراد باتجربه و قدیمی بازار سرمایه باشید، که در اون صورت، به شما هم این نوید رو میدم که این کتاب بسیار حرفهای و قابل اعتناست که قول میدم از خوندنش پشیمون نمیشید!
نام کتاب هست ” سرمایهگذار رفتاری” یا behavioral investor اثر دنیل کراسبی
مترجمان خوب این کتاب، آقایان بهنام بهزادفر، شاهین احمدی و محمد ابراهیم سماوی هستن
این افتخار رو داریم که این عزیزان از دوستان خوب ما و بازار سرمایه هستن
و ما بسیار سعادتمند بودیم که کتاب رو چند ماه پیش ازشون هدیه گرفتیم. چون وقتی کتاب رو خوندم متوجه شدم که چقدر جای این کتاب توی کتابخونه های بورسی خالی بود
نشر چالش عهدهدار انتشار این کتاب مهم و ارزشمند در 332 صفحه هستن
نویسنده کتاب، دکتر دنیل کراسبی، روانشناس، کارشناس مالی رفتاری و مدیر داراییه
ایشون الان یکی از مدیران شرکت بزرگی به نام برینکر کپیتاله
در ابتدای کتاب، مدیرعامل شرکت میگه بعد از 30 سال تجربه در وال استریت به این اعتقاد رسیده که بالاترین هوش مالی در جهان، خودشناسیه و دشمن بزرگ هر شخص سرمایهگذار کسی نیست جز خودش!
علاوه بر اون، کتاب این عقیده عمیق رو دنبال میکنه که بدون درک مردم هیچ بازاری قابل فهم نیست!
یکی از موضوعات شگفت انگیز و جالب توجه کتاب اینه که نویسنده با مطالعه و بررسی تاریخ و علم به روشنی نشون میده که مغز ما در عین پیچیدگی و در کمال بینظیری، اما هنوز برای سرمایهگذاری بلند مدت مناسب نیست!
اما جای نگرانی نداره! کتاب قرار نیست ما رو نا امید و مستاصل کنه بلکه برعکس، اگر نقص و مشکلی رو در رابطه با ذهن انسان بیان میکنه راه حل برون رفت از اون رو هم میگه!
کتاب به چهار بخش تقسیم میشه
بخش اول،در سه فصل میگه در برابر تصمیات سرمایه گذری افراد موانع و نقصهای جامعه شناختی، عصبشناختی، و فیزیولوژیکی وجود داره که کار رو برای اونها سخت میکنه!
اول این بخش توضیح میده که انسان ها مثل بعضی از گونه های حیوانات موجوداتی اجتماعی هستن و بدون اجتماعشون از خیلی از فعالیتهای حیاتی خودشون باز میمونن..
اما تفاوت اصلی که باعث میشه انسان رو از حیوان متمایز کنه توانایی درک مفاهیمه!
انسان تنها موجودیه که میتونه چیزی که وجود مادی نداره، لمس نمیشه، دیده نمیشه و بوییده نمیشه رو درک بکنه.. مفاهیمی مثل قوانین اساسی، حقوق مدنی، و مسایل پیچیده اقتصادی و امثال اینها.. صرفا مفاهیم قراردادی هستند و عینیت خارجی ندارن!
جهان شمول ترین مفهوم غیرواقعی که وجود داره پوله!
پول و بازارهای سرمایه توهم های مشترکی هستن که ارزش اونها بیشتر از اینکه فیزیکی باشه روانیه که ذهن انسان باعث بوجود اومدنشون شده پس بدون درک و فهم افراد نمیشه بازارهای مالی رو درک کرد
در زمان یونان باستان از تالس بنیانگذار مکتب فلسفه طبیعی سوال میکنن سخت ترین و مهمترین وظیفه بشر چیه؟
پاسخ میده شناخت خود.
.بعد گفتن حالا اسونترین و بی فایده ترینش چیه؟ گفته راهنمایی دیگران
بعد نویسنده مینویسه متاسفانه وال استریت در راهنمایی سرمایه گذاران بسیار پیشرفته اس ولی در جهت کمک به اونها برای شناخت خود خیلی عقب مانده س که گاهی پیامدهای فاجعه باری داشته!
و میگه که این کتاب قصد داره که این تا حدی این عقب ماندگی رو جبران کنه!( توجه کنید که این حرفها رو دارید از یکی از موفقترین مدیران سرمایه گذاری وال استریت میشنوید)
انسان خردمند یا همون هوموسوپین ها که ما از نسل اونها هستیم کمتر از 200هزار سال عمر داره! و در اخرین کشفیات از یک جمجمه 154هزار ساله انسان خردمند، با اندازه گیر و مقایسه اون با حجم مغز انسان امروزی فهمیدن که از اونوقت تا حالا حجم مغز انسان افزایشی پیدا نکرده..
اما پیچیدگی جهانی که این مغز در اون داره فعالیت میکنه بیشتر شده مثلا بازار سهام و ارز فقط 400 سال عمر دارن..
در زمان باستان مردم در فصل های گرم سال برای مصرف فصل های سرد غذا و اذوقه انبار میکردن که با توجه به شرایطی که اون زمان بوده کاملا منطقی و عقلانیه..
امروزه اون نیاز و شرایط وجود نداره اما اون رفتار هنوز در سرمایه گذاران مشاهده میشه.. در امریکا و کانادا و استرالیا بررسی کردن دیدن که سرمایه گذاران به طور غیر قابل توضیحی در بهار و تابستان ریسک میکنن تا بتونن پاییز و زمستون رو به سلامت طی کنن..
میگه مراکزی در مغز پستانداران سراسر دنیا از جمله انسان مشاهده میشه که ابزارهایی هستن برای واکنش سریع و نه برای تفکر دقیق.. اقدام سریع میتونه یک سنجاب رو از شکار شدن توسط یک جغد نجات بده اما قطعا کمکی به یک سرمایه گذار نمیکنه
حجم بسیار زیادی از تحقیقات نشون میده که اتفاقا سرمایه گذارانی بیشترین سود رو میبرن که کمترین واکنش رو نشون میدن
کتاب در جایی از فصل سوم میگه: انسان برای اینکه سرمایه گذار خوبی باشه ساخته نشده بلکه بوجود اومده تا زنده بمونه و تولید مثل کنه. اینکه از موجودی که برای بقای کوتاه مدت بوجود اومده توقع داشته باشیم یک سرمایه گذار بلند مدت باشه شبیه اینه که تلاش کنیم یه اتاق رو با یک چکش رنگ کنیم! نه که نشه اما قشنگ نمیشه!
یکی از اون چیزهایی که مغز انسان برای بقای خودش برنامه ریزی میکنه زیان گریزیه! برای همینه که انسان خردمند در مسیر بالای زنجیره غذایی قرار گرفت و بیشتر عمر کرد!
در حالی که همین فاکتور زیان گریزی که باعث بقای انسان میشه درست نقطه مقابل اصول سرمایهگذاری قرار میگیره!
تحقیقات نشون میده که سرمایه گذاران دوست دارن منطقی و با در نظر گرفتن منافع شخصی شون عمل کنن درست تا زمانی که صحبت از زیان بشه
در یک مطالعه میدانی که روی افراد انجام دادن متوجه شدن که بیشتر شرکت کنندگان مرکز منطقی مغزشون بیشترین سهم رو در تصمیم گیری داشته، اما درست زمانی که زیانی رو تجربه میکردن مراکز احساس درد و واکنش سریعی بود که برای سنجاب و فرار از شکار شدن توسط جغد هم مثال زدیم، اون مراکز، تحریک شده و تصمیمات آنی و کمتر منطقی میگرفتن که تاثیر منفی روی بازدهی کلی اونها داشت!
همونطور که شنیدین بخش اول کتاب میخواد بگه که سرمایه گذاری و شرایط لازمه اون درست برعکس شرایط ذاتی و تکاملی انسانه و اگر در سرمایه گذاری هامون مشکلات زیادی رو تجربه کردیم و میکنیم یک بخش بزرگیش بخاطر این عدم تطابقی هست که بصورت طبیعی در انسان وجود داره
و اول کتاب گفت که برای اینکه بتونیم مشکل رو حل بکنیم اول باید خود مشکل و ریشه های اون رو بشناسیم
نویسنده در بخش دوم کتاب میگه چهار تا گرایش اصلی روانشناختی وجود داره که انتخاب های ما در زمینه سرمایه گذاری تا حد زیادی تحت تاثیر یکی از این چهار تا عامل قرار دارن
بعد از مطالعه این بخش خوانندگان به درک بهتری از اقدامات خودشون میرسن، متواضع تر میشن و میل بیشتری به انجام کارهای خوب در جهان پیدا میکنن!
اقای کراسبی میگه: در یک بارش فکری نشستیم و تمام روش هایی که ممکنه روی تصمیمات سرمایهگذاری افراد تاثیر منفی بذاره رو جمع کردیم.. شد 117 تا سوگیری!
بعد نشستیم اونها رو دسته بندی کردیم.
چهار نوع ریسک رفتاری بدست اومد که عبارتند از:
خود یا ego
محافظه کاری
توجه
احساس
اینجا توضیح بدم که کلمه لاتین ego به اون قسمت آگاهانه و تصمیم گیرنده ذهن ما مربوط میشه که ما اون رو “من” مینامیم.
وقتی میگیم “من از فلان چیز بیزارم” یا “من تصمیم گرفتم شغلم را تغییر بدم” یا “خواب دیدم که به مسافرت رفتم! این من، ایگوی شماست.
اکثر عبارتهای دربرگیرنده ایگو شامل اعمال و عکسالعملهایی میشن که من، خود، یا، مال من، در اون برجسته است.
حالا این فصل کتاب میخواد در مورد ایگو صحبت بکنه که به نظر نویسنده یکی از چهار نوع ریسک رفتاریه که در مطالعات خودش شناسایی کرده
میگه مطالعه کردن دیدن 95 درصد افراد فکر میکنن دارای حس شوخ طبعی بالاتر از حد متوسط هستن.. یعنی تقریبا همه افراد فکر میکنن که بامزه ن..ایا واقعا اینجوریه؟
بعد میگه 100درصد مردان شرکت کننده در نظرسنجی خودشون رو از منظر شخصیتی بهتر از میانگین میدونن و 94 درصد مردان احساس میکردند که در ورزش بهتر از حد میانگین هستن
این نشون میده که ما بیشتر از چیزی که واقعا هستیم خودمون رو تصور میکنیم.
واقعیتی که پیامدهای خطرناکی برای سرمایه گذاری هامون داره
ما برای تداوم حس علاقه به خودمون یک فرایند سه مرحله ای رو میگذرونیم: اول، برای خودمون شواهد و دلایل پیدا میکنیم مثلا میگیم به این دلیل اون سهم رو خریدم که فلان شخص هم داشت میخرید اونکه بیخودی نمیخره..
بعدش به خودمون تبریک میگیم و خودمون رو تحسین میکنیم که چقدر زرنگ بودیم و به موقع عمل کردیم و در مرحله سوم به انتقاد و زیر سوال بردن این جهان بینی مون توسط دیگران واکنش شدید نشون میدیم.. مثالش هم همین کری خوندن ها و کل کل هایی که سر خرید یا فروش سهام در فضای مجازی میشه..
میگه افراد دوست دارن چیزایی که خودشون از قبل میدونن رو بهشون بگین
وقتی اطلاعات جدیدی بهشون میدین باعث ناراحتی شون میشه..در واقع افراد راحتتر هستن که اطلاعات قدیمی که دارن توسط دیگران تایید بشه تا احساس امنیت بکنن و تصور کنن که چیزی که از قبل میدونستن درسته و خیالشون راحت بشه
پرهزینه ترین عبارت در سرمایه گذاری اینه: این بار فرق میکنه!
نویسنده میگه من عبارت ( من نمیدونم ) رو نامزد کم کاربردترین عبارت در فرهنگ سهامداری میکنم و رتبه دوم رو به( من اشتباه کردم) اختصاص میدم.
محض رضای خدا یک نفرم پیدا نمیشه که در زمینه سرمایه گذاری بگه من نمیدونم.. اطلاعاتی در این زمینه ندارم.. یا بگه من اشتباه کردم.. باید ببینم اشتباهم کجا بود..
مثال عینی که برای اعتقاد به فواید تفکر من نمیدونم و من اشتباه کردم وجود داره امنیت پرواز با هواپیماست!
البته منظور نویسنده امنیت پرواز در کشور امریکاس نه کشور ما..
در سال 2014 تعدادکشتگان جاده ای 38 هزار نفر بوده، بعد حتی یک نفر هم در حوادث هوایی کشته نشده.. اما این امار از اول این نبوده!
بعد از یک سری حوادث که در پروازهاشون اتفاق افتاده.. اومدن همه رو از مدیران خطوط هوایی گرفته تا خلبان و برج مراقبت و بخش تعمیر و نگهداری گرفته تا قانونگذار رو به خط کردن.. نفری یدونه چک لیست دادن دستشون، گفتن ببینید اشتباهاتتون کجا بوده!
حالا اینو تعمیم بدیم به سرمایه گذاری هامون.. اگه پیش خودمون تصور نکنیم که قطب عالم امکان هستیم و اشتباه نمیکنیم یا اینکه به خودمون نقبولانیم که این بار فرق میکنه.. و یا اگر در سرمایه گذاری دچار شکست شدیم، به جای مقصر شناختن زمین و زمان.. بشینیم و روی کاغذ صادقانه بررسی بکنیم که اشتباه مون کجاها بوده، میشه اونوقت گفت که داریم در مسیر تبدیل شدن به یک سرمایه گذار موفق گام میذاریم!
بعد از ایگو یا خود، دومین ریسک رفتاری که آقای دنیل کراسبی شناسایی کرده، محافظه کاریه!
آقای کراسبی میگه، چندین سال قبل در آلمان یه شهری بود که چند صد سال پیش ساخته شده و همینطور در طول سالیان بصورت دیمی و بدون طرح و نقشه توسط خود مردم گسترش داده شده بود و باعث شده بود که هم چهره شهر خیلی بی قواره و زشت باشه و هم بخاطر اصولی نبودن یا به کل وجود نداشتن زیر ساختهای شهری، مردم خیلی به زحمت و دردسر میوفتادن!
از قضا این شهر روی یک معدن زغال سنگ ساخته شده بوده به همین دلیل دولت تصمیم میگیره که شهر رو تخریب کنه و در پایین دست جاده یه شهر دیگه برای مردم بسازه!
به همین منظور دولت از مردم میخواد که طرح های پیشنهادی خودشون رو بفرستن! اما همه طرح هایی که مردم فرستادن یه چیزی شبیه همون شهر زشت و بی قواره اول بود..
با اینکه اونا فرصت اینو داشتن که یک شهر جدید با امکانات مدرن و شیک داشته باشن اما ذهن اونها گرفتار گرایش بسیار طبیعی ذهنی بود که انسان رو وادار میکنه و ترجیح میده که وضعیت فعلی خودش رو حفظ بکنه و تغییرش نده! و این گرایش رکن دوم رفتار سرمایهگذاری ما یعنی محافظه کاریه!
محافظه کاری یک تمایل فطری برای اینه که ما حس پشیمانی رو تجربه نکنیم! یعنی ناخوداگاه ما میگه این چیزی که الان هست خوبه دیگه.. لااقل مشکلاتشو میدونی نقطه ضعف ها و قوت هاش رو هم میدونی.. همینو قدر بدون و نگهدار .. اگه فلان تغییر رو بدی نمیدونیم چی در انتظارته.. یهو ممکنه پشیمون بشیاا
همینو اگه بخوایم برای مقوله سرمایه گذاری مثال بزنیم میشه همون سهامی که خریدیم و با وجود اینکه کلی باعث ضررمون شده و حد ضررهامون رو یکی پس از دیگری شکسته و رد شده، باز به این بهانه که بقیه سهم ها همینطورن و دیگه به کف رسیده و فلانی اومده داره جمع میکنه و غیره.. سهم رو برای زمان طولانی نگهمیداریم و نمیفروشیم!
از روی ساعت یک دقیقه وقت بگیرید و هر چی کلمه با حرف ک شروع میشه رو لیست کنید!
بله جدی گفتم.. سعی کنید هر کلمه ای که اولش ک داره رو بنویسید! بعد بشمارید ببینید چند تا شد!
حالا باز یک دقیقه زمان بگیرید و یک لیست از کلماتی رو بنویسید که حرف سومشون ک داره!
حالا بشمارید ببینید چند تا شد!
قطعا اون لیستی که با حرف ک شروع میشه طولانی از لیست دومه!
اما اینو بدونید که تعداد کلماتی که حرف سوم اونها ک باشه از تعداد کلماتی که حرف اولشون ک هست، بیشتره؟! پس چرا لیست دوم کوتاهتره؟
بررسی ها نشون میده که فرایند بازیابی ذهنی بشر خیلی ناقصه! در واقع ذهن وقتی میخواد چیزی رو پیشبینی بکنه درصد محتمل بودنش رو درنظر نمیگیره بلکه سهولت یاداوری شو رو ملاک قرار میده!
بنابراین انسان برای مقوله های فوق العاده واضح، که زیاد تکرار میشن و مقوله های استثنایی و عجیب حافظه خوبی داره
این میشه سومین ریسک رفتاری که آقای دنیل کراسبی در مورد صحبت میکنه: یعنی توجه!
فرض اصلی رکن توجه میگه ما وقتی میخوایم بر مبنای احتمالات یه تصمیمی بگیریم، اون چیزی رو انتخاب میکنیم که واضحتر و مشخص تره نه اون چیزی که احتمالش بالاتره!
بذارید یه مثال بزنم فرض کنید دو تا کاسه وجود داره که داخل کاسه اول 10 تا ابنبات هست که یکیش قرمز و 9تای بقیه سفیده.. کاسه دوم 100تا ابنباته توشه که 9تاش قرمز و 91 ش سفیده!
حالا به شما میگن قراره یک اسکناس 100 دلاری بهتون جایزه بدیم اگه با چشم بسته از یکی از این کاسه ها یک دونه ابنبات قرمز دربیارید
شما کدوم کاسه رو انتخاب میکنید؟
این ازمایش رو واقعا انجام دادن و دیدن دو سوم افراد کاسه دوم یعنی اون کاسه ای رو انتخاب کردن که درصد احتمالش کمتره!
داخل پرانتز بگم که اگه در ریاضی احتمال خونده باشیدحتمامتوجه شدین که درصد احتمال کاسه اول 10 درصد میشه و کاسه دوم 9 درصد
حتی وقتی هم که به شرکت کنندگان گفتن که اقاجان اون یکی کاسه درصد احتمالش بیشتره.. گفتن نه اقا ما شانس مون رو از این کاسه ای انتخاب میکنیم که 9 تا ابنبات داره.. اولی فقط یکی داره شانس مون کم میشه!
بهتون توصیه میکنم بخاطر مطالعه این فصل هم که شده کتاب رو بخونید! چون خیلی جالب و اموزنده س..
البته که کلا همه فصل های این کتاب پر از نکات جامع و بدیعیه من واقعا دارم سعی میکنم که یک قطره از دریا رو خیلی خلاصه در این وقت کم براتون تعریف کنم!
چهارمین و اخرین ریسک رفتاری که نویسنده شناسایی کرده احساسه!
در ابتدای این فصل میگه در میان اجتماع مالی رفتاری در مورد اینکه احساس به تصمیم گیری سرمایه گذاری کمک میکنه یا به اون اسیب میزنه توافق نظر وجود نداره بعضیا میگن احساس باعث تعمق در تصمیم گیری میشه بعضیاشونم میگن احساس مانع تفکر منطقی میشه
بعد میگه هر دو گروه تا حدودی درست میگن چون رفتن ازمایش کردن دیدن افرادی که در ناحیه مراکز احساسی مغزشون دچار اسیب هستن برای تصمیم گیری های ساده مثل اینکه چه لباسی بپوشن یا صبحونه چی بخورن دچار مشکل هستن..
بدون تردید اکثر عمده پیشبینی های احساسی، از نظر منطقی درسته.. مثلا ما از قبل میدونیم که اگه شغلمون یا کسی که برامون عزیزه رو از دست بدیم یا اگه توی امتحانی رد بشیم حتما ناراحت و ناامید میشیم. یا اگه فلان موقعیت اجتماعی رو بدست بیاریم خوشحال خواهیم شد.. یا موقع امتحان و اولین روز کاری مضطرب میشیم و غیره..بعضی از دانشمندا عقیده دارن که همین پردازش احساسیه که به بشر امکان ددره که در طول مدت تکامل، بقای خودشو حفظ کنه!
در واقع همین شهود و احساس دورنی بوده که به انسان میگفته فلان حیوان ممکنه خطرناک باشه نزدیکش نرو یا اینکه این اب سالمه میتونی ازش بخوری..
اینا همه رو شنیدیم حالا میگه اما این دلیل نمیشه که اگه یه چیزی در گذشته خیلی مهم و کارامد بوده لزوما در جهان مدرن امروزی هم کاربرد داشته باشه!
اثر هدایتگر احساسات که اشاره کردیم در دنیای پیچیده امروزی میتونه به کل گمراه کننده باشه!
مثلا احساسات انسان میگه که اگه شریک احساسی مون رو از دست بدیم درد میکشیم پس ما یک رابطه غلط رو ادامه میدیم که مجبور به تحمل اون درد نشیم!
حالا اگه بخوایم نقش احساسات در سرمایه گذاری رو بررسی کنیم اینجوری میشه که احساسات باعث میشه ما مبتکر تر عمل کنیم که همین مساله ممکنه پیامد های مثبت و منفی داشته باشه مثلا اینکه ما قواعد و احتمالات رو نادیده میگیریم.. افق زمانی مون کوتاهتر میشه و غیره..
این فصل خیلی مفصل و دقیق آزمایشات و مطالعات دانشمندان در زمینه احساسات و تاثیر اونها بر سرمایه گذاری رو بررسی و بحث میکنه اما در اخر فصل میگه توانایی انسان در پیشگویی و پیشبینی و نگرانی،
اونو از سایر موجودت جهان مجزا و متفاوت میکنه و این خوبه ولی باعث از دست رفتن فرصت ها و سودهای کلانی در بازارهای مالی میشه..
خب تا اینجا فهمیدیم که دلیل بوجود اومدن اینهمه خطا در سرمایه گذاری های افراد چه چیزایه.
.اما کتاب هنوز نگفته که بسیار خب الان باید چیکار کنیم؟و این همون چیزیه که بخش سوم و چهارم کتاب بهش میپردازه..
باز به بهمون ترتیبی که ریسک های رفتاری رو شرح داد حالا میخواد بگه برای مقابله با او ریسک ها چیکار بکنیم!
اولین ریسک اول رفتاری که اقای کراسبی معرفی کرد ایگو یا خود بود
من قبل از شروع این دو تا فصل بازم این نکته رو متذکر میشم که چیزی که دارم از این کتاب تعریف میکنم خیلی خیلی مختصر و ناچیزه مخصوصا در مورد دو بخش پایانی که در مورد چگونگی تبدیل شدن به یک سرمایه گذار رفتاریه.. مباحث به قدری مفصل و متنوع است که توی 10 تا پادکست هم نمیشه حق مطلب رو بیان کرد من فقط دارم بخشهایی از کتاب رو خلاصه میکنم تا شما متوجه رویکرد کتاب بشید..
نویسنده میگه تک سهم نشید بعدش یه خاطره تعریف میکنه میگه بعد از یکی از سخنرانی هام یکی از حضار اومد از در مورد سهام اپل سوال کرد و گفت که سهام اپل رو داره. میگه اون زمان سهام اپل در راس لیستی بود که برای خرید مناسب میدیدم و سود زیادی رو براش پیشبینی کرده بودم. پس طبیعتا باید اون اقا میگفتم که اره خوبه بازم اضافه کن .. اما بجاش ازش پرسیدم که چقدر از سرمایه تو سهام اپل تشکیل میده اقاهه گفت نصف سرمایه م. بهش گفتم خب حماقت کردی مهم نیست نظر من در مورد اون سهم چیه.. مدل توذیع سبد سرمایه گذاریت ایراد داره.. برو اونو تصحیح کن..
بعد میگه هر چند که در اون زمان سهام اپل از 74 دلار به 142 دلار رسید اما من امیدوارم که اون اقا به حرف من گوش کرده باشه!
یکی از مهمترین قواعد سرمایه گذاری رفتاری اینه که نتایج اهمیت کمتری از فرایند داره..
بعد میگه دیدگاههای بیرونی رو هم قبل از تصمیم گیری بشنوید و نتایج رو دقیق بررسی کنید تا بفهمید احتمال شکست و پیروزی چقدره
بخصوص پای حرفهای بزرگان و کارشناسان و افراد موفق بنشینید و ببینید نظر اونها در مورد مسایل مورد تصمیم گیری شما چیه..
میگه همرنگ جماعت بشید!
رفتار گله ای در چرخه های مالی بدنام شدن اما تحت شرایط معین در واقع در رفتارهای بسیاری از سهامداران متفاوت، خردی وجود داره که راهنمای اونهاست!
در تایید این حرف اقای دنیل کراسبی منم یه خاطره ای تعریف میکنم از اقای کامیار فراهانی مترجم کتاب تحلیل تکنیکال جان مورفی و فعال بازارسرمایه که احتمالا معرف حضور دوستان هستن و اگه احتمالا صدای منو میشنون بهشون سلام میکنم!
حدود 6- 7 سال پیش اقای فراهانی در یک جمعی که منم حضور داشتم در مورد پارادایم بازار صحبت کردن.. یعنی همین رفتار گله ای که کتاب داره میگه.. اینجا رو به نقل از اقای فراهانی میگم: یه زمانی بود که بازار بصورت افسار گسیخته ای داشت خودرو میخرید.. ما هم نشسته بودیم و هی تحلیل میکردیم و متوجه نمیشدیم که این بازار چرا داره اینجوری سهام خودرو رو میخره و بالا میبره.. اینا که نه صورت های مالی شفاف دارن نه اصلا چیزی هست که بشه گفت اینها ارزنده هستند و غیره..اقای فراهانی میگه ما خودرو نخردیم و هر روز قیمتش بالا و بالاتر رفت.. بعد ایشون اضافه کرد که من اون موقع متوجه ان موضوع نبودم که با موج بازار و خرد جمعی بازار باید همراه بود نه اینکه جلوش ایستاد.. و اینطوری شد که یک سود خوب رو که میتونست نصیبم بشه از دست دادم!
با این خاطره این فصل رو به پایان میبرم و مطالعه بقیه این فصل رو به خودتون واگذار میکنم.
ریسک رفتاری بعدی اگه یادتون باشه محافظه کاریه!
کتاب به عنوان یکی از راهکارهای مقابله با محافظه کاری یک مثال جالب زده که لااقل برای ما ایرانیا خیلی ملموس و قابل درکه، تیتر این مثال اینه:
آنچه که نمیدانید، را خریداری کنید!
اولش گفته میدونید چرا تابلوی مونالیزا اثر داوینچی شاخص ترین و مهمترین اثر نقاشی در جهان محسوب میشه؟
بعدش میگه: این اثر در موزه لوور نگهداری میشد اما همچین اثر مهم و جالب توجهی نبود. همینجوری یه گوشه گذاشته بودن! تا اینکه این تابلو دزدیده میشه! و اینقدر براشون بی اهمیت بوده که تازه 24 ساعت بعد میفهمن که تابلو گم شده!
این اتفاق و ورود مطبوعات و رسانه ها به این جریان و بولد شدن نام تابلوی مونالیزا در مجامع مردم، باعث میشه که این اثر مهم بشه! و وقتی که دو سال بعد تابلو پیدا میشه مردم کنجکاو از سراسر دنیا مشتاق دیدن اون میشن و از اونجا بوده که تابلوی مونالیزا شاخص و شناخته میشه!
در این مثال میخواد بگه صرفا اشنا شدن مردم با این اثر بوده که بهش ارزش مضاعفی نسبت به قبل داده!
حالا کتاب میگه تمایل ذاتی انسان به ورود به مقوله هایی که برای انسان آشناست به حدی شدیده که گاهی سهاامی رو میخرن که اسمشو بیشتر شنیدن یا اینکه اسمش راحتتر خونده میشه مثل نماد خودرو.. در مقایسه با زشگزا مثلا..
جدای از اسم، همه مردم ایران میدونن که کارخونه ایرانخودرو کارخونه بزرگیه پس فکر میکنن پس لابد سهامش هم ارزنده س و سود میده! و برای همین اونو میخره!
میگه این سوگیری ذهنی رو کنار بذارید و موقعیت های معاملاتی رو بررسی کنید که تا حالا باهاشون اشنا نبودید! شاید به این نتیجه برسید که سود سرشاری رو نصیبتون میکنه!
یکی دیگه از چیزهایی که برای مقابله با محافظه کاری توصیه کرده،
اینه که ترس از زیان را از بین ببرید!
میگه در خلال دومین بحران مالی در تاریخ امریکا..شرکت خودروسازی هیوندا یک طرح بی سابقه ای رو ارائه داد که نشان از درک عمیق مدیران این شرکت از روان انسانه که احتمالا همون هم دلیل موفقیت این کمپانی بزرگه!
در این طرح هیوندا اعلام میکنه که با توجه به بحران مالی پیش امده و عواقب ناشی از مشکلات اقتصادی و ترس از بیکاری که در بین مردم وجود داره، شرکت تضمین میکنه که اگر خریداری شغلش رو از دست بده ماشینی رو که خریداری کرده از اون خریدار پس میگیره!
گر چه فقط 350 نفر مجبور به پس دادن ماشین شدن اما این حرکت هوشمندانه باعث شد که با حذف ترس و نگرانی، توسط هیوندا برای کسانی که بخاطر مشکلات مالی و ترس از بیکاری تردید داشتن که کلا ماشین بخرن یا نه، باعث شد که 435هزار دستگاه از محصولات این شرکت در سال 2009 که خیلی از شرکتها با خطر ورشکستگی مواجه بودن، به فروش بره..
ریسک رفتاری سوم توجه هست!
در نتیجه کلی این فصل میگه: ( احتمالا) واژه ای قدرتمند در عرصه سرمایه گذاریه! به این معنا که موضوعات پیچیده و کلان رو بدون اینکه موشکافانه بررسی کنید، نپذیرید و بر مبنای اون تصمیم گیری نکنید!
همینطور میگه احتمالات و ضریب اون رو باید جدی بگیرید و در مقابلش احتیاط های لازم رو به خرج بدید! مثلا اگر پیشفرض یک بازار صعودی باشه باید احتیاط لازم رو برای مقابله با احتمال رخ دادن رویدادهای با احتمال کم ولی شدت بالا رو داشته باشید.. یعنی از قبل ریسک های ممکن رو شناسایی کنید، هر چند که درصد احتمال رخ دادنشون کم باشه!
میگه داده و دیتا بدون نظریه و تحلیل و برعکسش نظریه و تحلیل بدون اطلاعات و داده به درد نمیخوره و نتایج مطلوبی رو کسب نمیکنه! بنابراین مورد سرمایه گذاری باید از نظر تجربی مشهود از جنبه نظری، منطقی و دارای ریشه رفتاری باشه!
اسکار وایلد میگه: من نمیخواهم تحت کنترل احساساتم باشم. میخواهم از انها بهره ببرم، لذت ببرم و بر انها مسلط شوم!
ریسک رفتاری چهارم احساساته
بیشتر کتاب ها و نظریه های مرتبط با اقتصاد بر این عقیده هستند که باید احساسات و پرسش های غیر منطقی رو کنار گذاشت تا بتونیم تصمیمات مالی درست بگیریم.
.اما این کتاب میگه اوکی ولی مشکل اینجاست که گاهی اوقات رفتار غیرمنطقی به معنای واقعی کلمه میتونن به ما در رسیدن به موفقیت های مالی کمک کنه..
نویسنده به اینجا که میرسه، میگه کل این کتاب میتونست فقط سه عبارت باشه:
خودکارسازی کنید
خودکارسازی کنید
خودکارسازی کنید
و شوخی میکنه که اما اگه میخواستم فقط این سه تا عبارت رو منتشر کنم احتمالا کتابم فروش خوبی نداشت و شما هم توصیه منو جدی نمیگرفتید! بنابراین مجبور شده اینهمه توضیح بده تا ما منظورش رو بفهمیم!
این کتاب با نگاهی به مشکلات جامعه شناختی حول تصمیم گیری سرمایه گذاری شروع شد و به این واقعیت پرداخت که ساختار بشر طوریه که موقع تصمیم گیری به رفتار گله ای بیشتر اهمیت میده تا عقلانیت فردی..
بعدش بررسی میکنه که چطوری مغز و بدن انسان و شگفتی های تکاملی اون با مقوله خلق ثروت و سرمایهگذاری خیلی سخت منطبق میشه
و بعد چهار گرایش رفتاری رو بررسی میکنه که در نتیجه اقدامات فرد و مکانی که در اون حضور داره ظاهر میشه
بخش اخر کتاب هم میگه که چطور در جهت ساختن سبدهای سرمایه گذاری با رویکرد مالیرفتاری گام برداریم
نویسنده میگه: شما بعد از خوندن این کتاب یکی از باسوادترین انسانها در زمینه سرمایه گذاری هستید
اما مهمترین مساله در مورد یک سرمایه گذار رفتاری اینه که سواد در این رابطه بسیار کم اهمیته
جهان پر از افراد تحصیلکره ایه که تصمیمات احمقانه میگیرن
باید بدونید که شناخت خودتون و ایجاد ثروت به موازات هم اتفاق میوفتن
امیدوارم که از شنیدن این پادکست و بخصوص از معرفی این کتاب خوشتون اومده باشید و تشویق و ترغیب شده باشید که کتاب رو تهیه و مطالعه کنید
این کتاب یکی از به یاد ماندنی ترین کتاب هاییه که خوندم و قویا بر این عقیده هستم که هر ذهن سرمایهگذاری حتما حداقل یکبار باید این کتاب رو بخونه!
من الهام معصوم زاده این پادکست رو تقدیم شما مهربانان کردم. به تک تک شماهایی که گوش دادین ادای احترام میکنم و ازتون درخواست دارم اگه انتقادی پیشنهادی نظری داشتین از مسیرهای ارتباطی که داریم با ما در میون بگذارید تا بتونیم بهتر و مفید تر عمل کنیم
مثل همیشه از دوست و همکار خوبم رضا حبیبتمر و تیم توییتر بورس بخاطر همکاری در ساخت این پادکست قدردانی و تشکر میکنم
ما رو از حمایت خودتون در فضای مجازی ما رو بی نسیب نگذارید
پرسود و با برکت باشید