سلام اینجا چلچراغه و اینم چراغ چهارم که در خرداد 1401 منتشر میشه!
چلچراغ سعی داره تا سطح دانش مالی جامعه رو بالاتر ببره تا به نوبه خودش در این اوضاع نابسامان اقتصادی شاید بتونه یاری دهنده مردم عزیز ایران باشه!
کتابی که این هفته معرفی میکنم به نظر من یک کتاب جادوییه! چون از دل باستان میاد و داستانهایی داره که روی لوح های گلی کشف شده در باستانشناسی ویرانه های بابل حک شده بودن!
اسم کتاب هست ثروتمندترین مرد بابل و شاید این کتاب ترجمه اولین کتاب مالی باشه که از ابتدای وجود انسان نوشته شده!
همونطورکه احتمالا میدونید، بر طبق تاریخ و افسانه های تاریخی، بابل ثروتمندترین شهر جهان باستان و باغ های معلق بابل یکی از عجایب هفتگانه باستانیه!
نویسنده این کتاب اقای جورج ساموئل کلاسون در سال ۱۹۲۶ ترجمه های لوح های گلی کشف شده بابل که درباره راههای رسیدن به ثروت بود.
رو منتشر کرد که بعدها با ادغام این ترجمه ها، کتاب ثروتمندترین مرد بابل شکل گرفت.
یکی از مهمترین این ترجمه ها، داستان مردیه که از ترس طلبکاران و بدهی زیاد از بابل فرار میکنه ولی بعد از مشقت های زیادی که متحمل میشه از یک نفر یاد میگیره که چطور درامد بدست بیاره چطور پس انداز کنه و چطور بدهی هاشو بپردازه!
در داستان دیگری مردی یاد میگیره که اول باید اصل سرمایهش رو حفظ کنه و در گام دوم به افزایش سرمایه فکر بکنه! و چندین داستان جذاب دیگه از لابلای تمدن باشکوه بابل..
خیلی از شخصیت های مهم اقتصادی دنیا از این کتاب تاثیر گرفتن که از جمله اونها رابرت کیوساکی نویسنده معروف کتابهای موفقیت و ثروت، و همینطور دونالد ترامپ سرمایه دار و رییس جمهور سابق ایالات متحده امریکا، رو میشه نام برد!
بابل به این دلیل ثروتمندترین شهر دنیای باستان شناخته میشه، که همه شهروندانش غنی ترین افراد زمان خودشون بودن
اونها ارزش پول رو می دونستند، اصول صحیح برای کسب درآمد و حفط پول رو بلد بودند و همینطور روش پولسازی رو با استفاده از سرمایه موجود، آموخته بودن!
مردم بابل در زمان باستان به همه اون چیزای که الان تک تک ما آرزوش رو داریم دست پیدا کرده بودن
حتما در تصاویری که از بابل ترسیم شده دیدید که اونجا رو شهری با حال و هوای شهرهای سرسبز استوایی و مناطق جنگلی و منابع طبیعی معرفی میکنه! اما این تصویر از بابل غلطه!
چون بابل کنار رود فرات در یک دره نسبتا هموار و بایر بوده و نه جنگل داشته نه معدن! حتی سنگ برای ساخت و ساز هم وجود نداشته.. هوای گرم و خشکی داشته و بارش باران به حد کفایت برای کشاورزی نبوده!
بابل فقط دو چیز با ارزش داشته: خاک حاصلخیز و اب رودخانه فرات!
بغیر از اینها هر چیزی که باعث ابادانی بابل بوده به دست انسان ساخته میشده
مهندسان بابل برای انتقال اب فرات به زمین های خودشون، سدها و کانال های بسیار عظیمی ساخته بودن که اب رو به اون خاک حاصلخیز میرسوند و باعث برداشت محصولات فراوانی میشد که تا اون زمان جهان به خودش ندیده بود.
بابل فقط یک شهر بود همین و بس.. هیچکدوم از حاکمان و پادشاهان بابل کشورگشا نبودند و مردم پرتلاش و پرانرژی بابل هزاران سال به همون منوال در شهر بابل زندگی کردن
بابلی ها تجار و اقتصاددانهای باهوشی بودن. تا اونجایی که کشف شده، اونها مخترعان اصلی پول، اوراق بهادار و سند مالکیت املاک بودند.
با گذشت هزاران سال دیوارهای پر غرور معابد با خاک یکسان شدند اما خرد مرد بابل همچنان پابرجا مونده در بقایای لوح های سفالی که از خرابه های بابل کشف شده نوشته های جالبی به چشم میخوره مثلا این جمله ها:
پول معیاری است که موفقیت های زمینی را با ان میسنجند
پول به فور در اختیار افرادی قرار میگیرد که قوانین ساده حاکم بر کسب در امد را میدانند.
قوانین حاکم بر پول هنوز هم همون مواردی هستن که مردمان خیابان های بابل در 6هزار سال پیش با اونها اشنایی داشتن.
شاید الان این نکته به ذهنتون خطور کنه که، چطور ممکنه راز و رمز موفقیت های مالی دنیای امروز با اون چیزی که در دوران باستان بوده یکی باشه و مطالب مطرح شده در این کتاب چجوری میتونه در دنیای امروز کاربرد داشته باشه ؟ راستش این سوال خود منم بود و برای همین اصلا کنجکاو شدم که این کتاب رو بخونم!
جواب این سوال رو یه جایی از داستان، یکی از شخصیت های قصه اینجوری میده که: آفتابی که امروز طلوع میکنه، همون افتابیه که موقع تولد پدرت طلوع کرد و دقیقا همون افتابی خواهد بود که موقع تولد نوه تو طلوع میکنه!
در کتاب نامه ای واقعی هم به چشم میخوره که در سال 1934 از طرف یک دانشمند مترجم زبانهای باستانی، خطاب به پروفسور کالدول کاشف لوح های گلی بابل نوشته شده!
نامه با این عنوان شروع میشه:
پروفسور کالدول عزیز قطعا شما هم مثل من از شنیدن داستان هایی که روی آن لوح ها نوشته شده است حیرت زده خواهید شد!
همه ما انتطار داشتیم که افراد در نسل های گذشته فقط از عشق و ماجراجویی صحبت کنند!
مثل داستانهای عربی و هزار و یک شب.. اما ما بر بروی لوح های گلی داستان مشکل یک نفر به نام داباسیر را خواندیم که برای تسویه بدهی هایش تلاش میکند. و برای آن راهکارهای عملی اقتصادی تدوین و مکتوب کرده است!
به نظر میرسد که وضعیت انسان از 5هزارسال قبل تا کنون تغییر چندانی نکرده است! به عنوان یک استاد دانشگاه تصور میکردم که چون کارهای زیادی انجام دادم پس اطلاعات زیادی در اغلب موضوعات دارم اما اکنون با خواندن این الواح گلی که از زیر خروارها خاک بدست امده متوجه شدم که خیلی چیزها را نمیدانم!
به نظر من این روش ها همانطور که در بابل قدیم کارایی داشتند امروزه نیز قابل اجرا هستند. من و همسرم قصد داریم که از این روشها برای بهبود عملکرد مالی خود استفاده کنیم!
ارزوی موفقیت و دیدار شما را دارم. ارادتمند الفرد شروسبری
البته از طریق همین لوح های گلی، کشف شده، که تمدن بابل از اول به این شکل درخشان نبوده بلکه اونها یاد گرفتند و به دیگران هم یاد دادند که اگر یک جامعه موفق و ثروتمند باشه، موفقیت فردی راحتتر بدست میاد!
ثروتمندترین مرد بابل فردی بوده به نام آرکاد
در جایی از داستان آرکاد داره به دوستانش مشاوره مالی میده و بهشون یاد میده که چطور مثل خودش موفق و ثروتمند بشن! آرکاد به دوستانش دو تا نصحیت میکنه که خودشم قبلا اونها رو از یک پیرمرد شنیده و بکار بسته:
اول اینکه بخشی از درامد ماهیانه خودشون رو طوری سرمایه گذاری کنن که به سود برسه و با سود اون دوباره سرمایه گذاری کنن و با سود اون هم دوباره سرمایه گذاری کنن..
مثالش هم جالبه میگه مثل اینه که یک دسته برده دارید که بچه های اونها هم برده شما و بچه های بچه های اونها هم برده شما هستند و همینطور الی اخر.. اون برده ها که در حقیقت پول های شما هستند، زاد و ولد میکنن و ثروت شما بیشتر میشه..
نصیحت دوم ارکاد اینه که در مورد مسایل مختلف فقط بااشخاصی مشورت کنید که در اون زمینه خاص تخصص دارن و به موفقیت هایی دست پیدا کردن.. بخصوص در مورد مسایل مالی و اقتصادی!
همونطور که گفتم اقتصاد بابل از ابتدا شکوفا نبوده و مثل همه جوامع دیگه مردم مشکلات اقتصادی زیادی داشتن!
پادشاه بابل تصمیم میگیره که از ارکاد برای اموزش بقیه مردم شهر استفاده کنه تا جامعه رو به سوی ثروتمند شدن سوق بده!
به این ترتیب اولین دانشگاه اقتصادی دنیا با یک کلاس 100نفره شروع بکار میکنه اسم این محل رو که یکی از زیباترین و مجلل ترین قصرهای بابل بوده میذارن معبد یادگیری که بعدها قدرت ونفوذ زیادی پیدا میکنه.
در این دانشگاه هر روز تعداد زیادی از پیر و جوان جمع میشدن و آموزش های اقتصادی رو از ارکاد و بعدها از شاگردانش دریافت میکردن و همونجا به مباحثه و مناظره میپرداختن..
در این جلسات اموزشی مهمترین مسائل مربوط به سرمایه گذاری و روانشناسی مالی به بحث و تبادل نظر گذاشته میشد و ارکاد با استفاده از تجربیات خودش و قصه ها و سرگذشت های شیرین و تلخ دانشجویان این مباحث رو اموزش و تشریح میکرد..
یکروز یکی از دانشجویان در مورد تاثیر شانس و تاثیر کمک خدایان بر موفیقیت های مالی سوال میکنه و ارکاد با استفاده از همون شیوه داستان گویی و استفاده از تمثیل، برای اونها توضیح میده که خوش شانسی در واقع، استفاده به موقع از فرصت هاست، فرصت هایی که همیشه برای همه انسانها بوجود میاد و این بستگی به افراد داره که اون رو قبول بکنن و ازش استفاده بکنن و یا اینکه دچار تردید و شک بشن و فرصت از دست بره!
داستانهای کتاب طوریه که حتما باید کامل خونده بشن و خلاصه کردنشون حق مطلب رو ادا نمیکنه!
اینکه در لابلای تاریخ باستان داستانهای جذابی از شکستها و موفقیت های مالی و تجاری وجود داره، خیلی میتونه جذاب و جالب باشه و تصویرسازی دقیقی که نویسنده از فضا انجام داده از طرفی ما رو به عالم رویا میبره و از طرف دیگه خودمون رو تصور میکنیم که چقدر نظیر این اشتباهات رو مرتکب شدیم اون هم در قرن بیست و یکم!
و جالبه که بعدها اون پروفسور ترجمه کننده الواح گلی، در نامه دیگری مینویسه که مطالب حک شده روی یکی از الواح رو که مربوط به دستورالعمل گام به گام پرداخت بدهی ها بوده رو در زندگی واقعیش بکار بسته و با راهنمایی های دقیق اون تونسته از چالش های مالی که داشته خلاص بشه!
راستش اول که شروع به خوندن کتاب کردم فقط از روی کنجکاوی بود و علاقه ای که به خوندن داستانهای تاریخ دارم!
اما هر چی جلوتر رفتم متوجه شدم که انگار یک نیروی عجیب داره منو کنترل میکنه! واقعا میگم.. انگار خودمو در قالب تک تک اون شخصیت هایی میدیدم که داستانشون روی اون لوح های گلی بود!
تجربه خیلی جالبی بود، امیدوارم که شما هم کتاب رو بخونید و ازش لذت ببرید!
اینم از چهارمین اپیزود چلچراغ!
اگه اپیزود های قبلی از این مجموعه رو هنوز گوش ندادین، میتونین در کانال تلگرام توییتر بورس، پیج اینستاگرام کمدی بورس و یا در پلتفرم های کست باکس. شنوتو. ناملیک و گوگل پادکست جستجو کنید!
من الهام معصوم زاده این پادکست رو تقدیم حضور مهربان تون کردم.
به شما عزیزانی که به من گوش کردید ادای احترام میکنم
اگه انتقادی پیشنهادی نظری داشتین با کمال اشتیاق پذیرا هستم
از دوست و همکار جوانم رضا حبیبتمر و تیم توییتر بورس بخاطر همکاری در ساخت این پادکست قدردانی و تشکر میکنم
و مثل همیشه خواهش میکنم که ما رو از حمایت خودتون در فضای مجاز بی نسیب نگذارید
پرسود و با برکت باشید